ابرکوه سرپرستی یزد فردا :علی اکبر قیومی ابرقوئی، کارشناسی ارشد فلسفه:خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی زبان گویای سخن پارسی و نماینده شایسته فرهنگ بالنده ایرانی است. شجره طیبه¬ای که ریشه در آبشخورهای غنی قرآنی داشته و عطر گلهای آن سپهر فرهنگ ایرانی را آکنده و شاخسارهای پرثمر آن درفضای ادبیات فاخر پارسی پراکنده است.
اگرچه ابعاد گوناگون شاهکارهای ادبی و دقایق مشی عملی و تفکرعرفانی از جوانب گوناگون مورد بررسی و مداقه پژوهشگرانی بی¬شمار در سراسر دنیا قرار گرفته است اما بدون تردید نوعی اعجاز نهفته در شعر حافظ او را "صدر نشین دیوان غزل" ساخته و به¬گونه¬ای آشکار ممتاز و متمایزش می¬سازد. همین اعجاز آشکار که حافظ از آن به "قبول خاطر" یاد می کند باعث شده است که هرکس، در هر حالت روحی و با هر میزان از سواد ادبی بتواند به نوعی با اشعار او ارتباط برقرار کند. حاصل این همسخنی، نوعی احساس انبساط خاطر و گشایش درونی است و درست به همین دلیل دیوان حافظ را در هر خانه¬ای می توان سراغ گرفت و غالب پارسی زبانان گه گاه، لذت و بهجت تفال به دیدان آسمانی او را تجربه می¬کنند.
به نظر می¬رسد آنچه به راستی و درستی حافظ را "لسان الغیب" ساخته است بیشتر به همین موضوع یعنی "قبول خاطر" اشعار وی و هم¬سنخی و هم¬سخنی فراگیر او در میان مخاطبان گوناگون می¬باشد.
اگرچه برخی از دانشمندان یا سخندانان عصر جدید کوشیده¬اند بر پایه و مایه روان¬شناسی انسانگرایانه مدرن اشعار حافظ را به عنوان یک عارف مسلمان توجیه نموده و توضیح دهند و برای هم¬سخنی فراگیر او دلایل روان¬شناسانه بتراشند، اما قطعاً و حتماً تلاش برای ارائه تصویری غیر دینی از شخصیت حافظ نتیجه بخش نخواهد بود. مرام و مسلک حافظ جز در فضای عرفان و حکمت اسلامی و جاودان خرد ایرانی قابل تاویل و تبیین نیست و "قبول خاطر" سخن او نیز به گفته خودش "لطف خداداد" است که به راستی و درستی (و نه از روی جعل) او را "لسان الغیب" ساخته است.
نکته دیگر آنکه کلید واژه شناخت شخصیت حافظ، واژه پیچیده و پرماجرای "عشق" است چنانچه وی آدمی و پری را "طفیل هستی عشق" می¬داند و همگان را "رهرو منزل عشق" معرفی می¬کند. از عنوان عجیب و عمیق "عشق" نمی توان تعریفی به دست¬داد و تنها کسی می¬تواند از نوعی شناخت نسبت به¬ آن صحبت کند که مرتبه¬ای از مراتب آن را در عالم مجاز یا حقیقت درک کرده باشد. بر این اساس و با قطع و یقین می¬توان گفت هر کس با عشق بیگانه باشد با آیین و اندیشه حافظ بیگانه است؛ هر چند ادیبی بزرگ و یا دانشمندی صاحب جاه باشد. چراکه اگر عشق و متعلقات آن نظیر می، جام، مطرب، یار، کیمیا، میکده، محتسب و عناوینی از این دست را از دیوان حافظ حذف کنیم، تقریباً دیگر چیزی از آن باقی نخواهد ماند.
به آغاز سخن بازگردیم. آنجا که حافظ را زبان گویای سخن فاخر پارسی و نماد شایسته فرهنگ ایران اسلامی معرفی نمودیم. براین اساس هر اندازه فرهنگ و فرزانگی در روزگار ما غریب است، حافظ نیز مغفول و مهجور است. در فضای معناستیز و معناگریز جهان جدید که انواع تولیدات مبتذل ادبی (که بسیاری از آنها تولیدات افکاری بیمار و اذهانی پریشان هستند) به عنوان شعر عرضه می¬شوند و مدعین دروغین عرفان، "دام نهاده و سر حقه باز کرده¬اند"، انس و الفت با حافظ در محاق فراموشی و بی¬رونقی است. اگرچه غفلت از معنا و دوری از حافظ ریشه در مبانی مغشوش جهان شناسی مدرن داشته و به جایگاه عرفانی و پایگاه ادبی حافظ آسیبی نمی¬رساند اما می¬تواند برای علاقمندان به فرهنگ ایران زمین و متولیان حوزه اندیشه و هنر و حتی سیاست و دین، زنگی برای هشدار و درنگی برای تامل محسوب شود.
یزدفردا



  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا